جهالت در قرن ۲۱

به نام خداوند جان و خرد
==================================================================
با سلام خدمت شما دوستان :من رو بخاطر غیبتم ببخشید
در ضمن خواهش میکنم از این به بعد در نظراتتون فحش رکیک ننویسید که من مجبور به پاک کردن اونا بشم.
==================================================================
یکی از دوستان عرب ما به نام علی با نثری زیبا به ما چنین نوشته:(در ضمن دو نفر به نامهای خالد و حسام احوازی نیز به من و خانواده ام توهین کردند و حتی میلشون هم نگذاشتند.)
=============================================
به زودی زود خواهید دید که چگونه تک تک شما رادر خود الاحواز خواهیم کشت اگر از الاحواز خارج نشوید شما خاک مقدس الاحواز را نجس کردید ای فارسهای مجوس  تا می تونی مسخره کن ولی اخر  می گیریمت وهرچه سریعتر وطنمان الاحواز راترک کنید واز همان شهری که اومدید برگردید و اگر نمی خوای الاحواز را ترک کنی نکن ولی عاقبت خودت وامثالت را خواهی دید
==============================================
پاسخ وبلاگ سه راه:
==============================================
الاحواز ..........شبهای اهواز

یک کشور ساختگی به دست استعمار........

خنده داره نه؟

اینها خودشون را صاحبه اهواز می دونن حال اونکه اصالت اونها به این حرف ها نمی رسه !

خودشون رو از نسل عراقی ها می دونن در حالی که از اصالت عراقی ها بی خبرند!

 

 

 

 1. یادمه توی کتاب تاریخ دبستان می خوندیم که تمدن بشری از حاشیه دجله و فرات و از اقوام مادها و ایلامی ها و آشوری ها و پارتها و... شروع شد و بعده ها به حاشیه رود کارون رسید.

اما هیچوقت یادم نمی یاد که در بین اون اسامی اسمی از عرب ها شنیده باشم.

2.اگر کمی فقط کمی اطلاعات تاریخی داشته باشیم می فهمیم که عراق سرزمین اعراب نبوده بلکه بعد از اسلام به دلیل علاقه مردم عراق به اسلام زبان آنها به عربی تغییر کرده.

3. ادعا می کنند که پیامبر اسلام عرب بوده در حالی که پیامبر ما از نسل ابراهیم خلیل(علیه السلام) یعنی ابـــــــــرانی(نه ایرانی) بوده و محل زندگی آنها سرزمین بین النهرین -عراق امروزی- بوده .

4.ادعا می کنند که ایرانی ها مجوس بوده اند و به برکت اعراب خدا پرست شدند در حالی که ایرانیان قبل از اسلام پیرو آئین الهی زردشت بودند و در تمام تاریخ خود خداوند یکتا را می پرستیده اند و خود آنها قبل از اسلام بت های سنگی را می پرستیده اندو بر سنگ بی جان سجده می کردند.

5.اصالت خود در اهواز را 80 سال اعلام می کنند با اینکه این سرزمین حداقل 6000 قدمت دارد و این درحالی است که احمق ترین انسانها نیز میدانند که تاریخ یک سرزمین 80 سال قبل نیست.

6.در سخن اونها یک جمله رو فقط می شنوی:(( اهواز  سرزمین ماست )) ولی از پاسخ به پرسش های :
= چرا؟
= به چه علت ؟
= با توجه به کدام سند؟
= و....
             عاجزند.

7. پیامبر اسلام در دعوت آنها به راه حق و مسیر الهی خطرها و سختی های بسیاری رو تحمل کرد به طوری که قرآن در پاسخ به شکایت پیامبر ازآنها میفرماید : ((اینان مردگانند)) یعنی چیزی رو متوجه نمیشوند اکنون چه طور ممکن است که این افراد ایرانیانی را که در علم و ادب زبان زد جهانیانند را آدم کرده باشند؟


نمی خوام که با تعصب صحبت کنم چرا که در جهان متمدن امروز حرف از تعصب مسخره به نظر میرسه . من به شخصه اعرابی رو می شناسم که از نظر علم و فرهنگ و شعور از هزاران نفر بیشتر قبولشان دارم چون همه ما ایرانی هستیم و باید دست در دست هم بدیم و از آسیهای فرهنگی جلوگیری کنیم.

این که ما همه یک قوم رو مورد تحقیر و برخورد قرار بدیم کار کاملا جاهلانه ای هست اصلا در دنیای امروز ملاک شخصیت یک انسان برخوردهای اجتماعی و سواد و ادب و ... است نه قومیت اما این خود اعراب هستند که پای قومیت ها رو وسط می کشند.

پس مطمئن باشند که ما تا زمانی که اینطوری بخوان ادانه بدن ساکت نمی شینیم و از سرزمینمان دفاع میکنیم.

در آخر یه نکته ای رو به این زبون نفهم ها بگم کا اهواز دو به (( هـ )) مینویسند نه با (( ح )) .

نظر یادتون نره

بدشانسی یعنی چه؟

سلام:
از نظرای قبلیتون ممنونم.
شما می دونین بدشانسی یعنی چه؟
=========================================================================
1.بدشانسی یعنی تا نصف شب تاریخ بخونی و آخرش هم بری مدرسه  و امتحانت رو بد بدی و وقتی برگشتی خونه ظرف بدشانس ترین!!!خورش رو روی میز ببینی که بامیه ها از توش دارن برات دست تکون میدن.

2.بدشانسی یعنی اینکه یه برنامه فشرده بنویسی و همون روز اول وسط روز خوابت بره و تا آخر برنامت داغون بشه.

3.بد شانسی یعنی وقتی داری پاسخنامه تستهات رو چک می کنی تست اول غلط باشه.

4.بدشانسی یعنی ماهی رو با روغن طوری سرخ کنن که هنوز چنگال به سمت ماهی نرسیده باشه ازش روغن بچکه.

5.بدشانسی یعنی ماشین درست وسط شلوغی زیر پات خاموش کنه.

6.بدشانسی یعنی توی توالت خمیازه بکشی.

7.بدشانسی یعنی اینکه مامانت صبح بین تو و برادرت تبعیض بزاره و اون رو زودتر صدا بزنه تا تو پشت در دسشویی شوت بک

بزنی.

8.بدشانسی یعنی کله صبح که می خوای بری مدرسه تا در خونه رو باز کردی یه عرب(با دشداشه) ببینی.

9.بدشانسی یعنی اول صبح ناظمتون شوخیش بگیره.

10.بدشانسی یعنی زنگ اول دینی داشته باشی.

11.بدشانسی یعنی روز قبل از امتحان حسابان کانون زبان داشته باشی.

12.بدشانسی یعنی صبح روزی که ورزش داری از خواب بلندشی و ببینی که خشتک شلوار گرم کنت پاره شده و بجز شلوارک

دیگه هیچی لباس تمیزی نداری.

13.بدشانسی یعنی همه جورابات کثیف باشه و بخوای بری بیرون.

14.بدشانسی یعنی راننده تاکسی عرب باشه (اون هم از نوع پرحرفش!).

15.بدشانسی یعنی گیر 15دقیقه اینترنت باشی.

16.بدشانسی یعنی بخوای به یه عرب  چیزی بفهمونی.

--ولی به نظر من بد شانس ترین موجود روی زمین همین گرگه توری کارتون میگ میگه چون از موقعی که من یادم میاد این

بدبخت دنبال این میگ میگ بود و هیچوقت بهش نرسید.
=================
نظر فرامش نشه

جدال با اهریمن

با سلام:
در رابطه با نظراتتون ممنونم.
این مطلب رو بخونین وحتما بهش نظر بدین.
===========================================معاون مدرسه=============
مردی تقریبا بلند با موهای سفید و هیکل گنده...آره معاون جدید دبیرستان ما ... از اون روزی که اومد من رو مشکوک کردتا اینکه...

صبح زود بود که دیدمش مثل روزهای دیگه عجیب بود ... بهش سلام کردم ...هیچی نگفت.

فقط با یک نگاه من رو به سمت خودش کشید چشمهاش از حدقه زده بود بیرون ... اول متوجه منظورش نشدم ولی یکم که دقت کردم همه چیز رو فهمیدم...اون داشت منو به مبارزه دعوت  می کرد.
بهش گفتم:آخه چرا!؟
خنده شیطانی کرد و گفت:تو همه چیز رو فهمیدی دیگه یا جای من اینجاست یا جای تو!
آره اون می خواست منو از سر راهش برداره . من از همون روز اول همه چیز رو فهمیده بودم .

قبول کردم و جلو رفتم...رفتیم توی سالن... همه بچه ها جمع شده بودند...می دونستم که اگه بهش حمله کنم لهم میکنه...باید یه فکری می کردم...آره ابین بهترین راه بود... با دستم بهش اشاره دادم که تو مشتم لهت میکنم ...خندید...پام روی زمین کشیدم به نشانه اینکه زیر پام خوردت میکنم...باز هم خندید...دیگه عصبی شده بودم داد زدم هوی گنده یه چاق...عصبانی  شد و به سمتم دوید...خیلی ترسیده بودم ولی سره جام موندم ...وقتی که خوب بهم نزدیک شد صندلی رو برداشتم و کوبوندم روی سرش.

دیدم از سرو صورتش داره خون میاد...اما نمیتونستم بهش رحم کنم اگه بهش رحم میکردم نابود می شدم واسه همین محکم با پام کوبیدم توی سرش و مغزش رو پاشیدم رو زمین ... تمام بچه ها هورا کشیدن که یک هویی معاون 2 دبیرستان رو دیدم براش دست تکون دادم اما اون توجه نکرد ...تازه فهمیدم که اون نامرد هم با معاون1 همدست بوده.

از ترس صورتم خیس شده بود اما نه راه پس داشتم نه راه پیش محکم سره جام ایستادم.معاونمون پیرهنش رو در کند و انداخت کنار ...گردنش رو تکون دا و به سمت من حرکت...

ترسیده بودم و داشتم می لرزیدم که اولین مشت محکم رو کوبوند تو شکمم افتادم زمین بلند شدم و دویدم پشت نیمکت ها اون خون خوار پست دوید به سمتم ...یکی از بچه اومد طرفش و هولش داد ولی اون اهریمن رذل یک گاز محکم از گردن اون گرفت و اناختش رو زمین

زمین پر از خون شده بود و اون بچه بی گناه داشت تو خون خودش میغلتید...نمودنستم چی کار کنم ... یک هویی چشمم به یه شیئ براق افتاد رفتم جلو ...اون خنجر معاون 1 بود که از کنار جیبش زده بود بیرون

اون رو برداشتم ... داد بلندی کشیدم و با تمام سرعت به سمتش دویدم و خنجر محکم توی سینش کردم ... یک هویی نور خیره کننده ای همه جا رو گرفت و منو پرت کرد رو زمین اون معاون نامرد داشت آروم آروم می سوخت...آره من موفق شده بودم .
==================
نظر فرامش نشه