بدشانسی یعنی چه؟

سلام:
از نظرای قبلیتون ممنونم.
شما می دونین بدشانسی یعنی چه؟
=========================================================================
1.بدشانسی یعنی تا نصف شب تاریخ بخونی و آخرش هم بری مدرسه  و امتحانت رو بد بدی و وقتی برگشتی خونه ظرف بدشانس ترین!!!خورش رو روی میز ببینی که بامیه ها از توش دارن برات دست تکون میدن.

2.بدشانسی یعنی اینکه یه برنامه فشرده بنویسی و همون روز اول وسط روز خوابت بره و تا آخر برنامت داغون بشه.

3.بد شانسی یعنی وقتی داری پاسخنامه تستهات رو چک می کنی تست اول غلط باشه.

4.بدشانسی یعنی ماهی رو با روغن طوری سرخ کنن که هنوز چنگال به سمت ماهی نرسیده باشه ازش روغن بچکه.

5.بدشانسی یعنی ماشین درست وسط شلوغی زیر پات خاموش کنه.

6.بدشانسی یعنی توی توالت خمیازه بکشی.

7.بدشانسی یعنی اینکه مامانت صبح بین تو و برادرت تبعیض بزاره و اون رو زودتر صدا بزنه تا تو پشت در دسشویی شوت بک

بزنی.

8.بدشانسی یعنی کله صبح که می خوای بری مدرسه تا در خونه رو باز کردی یه عرب(با دشداشه) ببینی.

9.بدشانسی یعنی اول صبح ناظمتون شوخیش بگیره.

10.بدشانسی یعنی زنگ اول دینی داشته باشی.

11.بدشانسی یعنی روز قبل از امتحان حسابان کانون زبان داشته باشی.

12.بدشانسی یعنی صبح روزی که ورزش داری از خواب بلندشی و ببینی که خشتک شلوار گرم کنت پاره شده و بجز شلوارک

دیگه هیچی لباس تمیزی نداری.

13.بدشانسی یعنی همه جورابات کثیف باشه و بخوای بری بیرون.

14.بدشانسی یعنی راننده تاکسی عرب باشه (اون هم از نوع پرحرفش!).

15.بدشانسی یعنی گیر 15دقیقه اینترنت باشی.

16.بدشانسی یعنی بخوای به یه عرب  چیزی بفهمونی.

--ولی به نظر من بد شانس ترین موجود روی زمین همین گرگه توری کارتون میگ میگه چون از موقعی که من یادم میاد این

بدبخت دنبال این میگ میگ بود و هیچوقت بهش نرسید.
=================
نظر فرامش نشه

جدال با اهریمن

با سلام:
در رابطه با نظراتتون ممنونم.
این مطلب رو بخونین وحتما بهش نظر بدین.
===========================================معاون مدرسه=============
مردی تقریبا بلند با موهای سفید و هیکل گنده...آره معاون جدید دبیرستان ما ... از اون روزی که اومد من رو مشکوک کردتا اینکه...

صبح زود بود که دیدمش مثل روزهای دیگه عجیب بود ... بهش سلام کردم ...هیچی نگفت.

فقط با یک نگاه من رو به سمت خودش کشید چشمهاش از حدقه زده بود بیرون ... اول متوجه منظورش نشدم ولی یکم که دقت کردم همه چیز رو فهمیدم...اون داشت منو به مبارزه دعوت  می کرد.
بهش گفتم:آخه چرا!؟
خنده شیطانی کرد و گفت:تو همه چیز رو فهمیدی دیگه یا جای من اینجاست یا جای تو!
آره اون می خواست منو از سر راهش برداره . من از همون روز اول همه چیز رو فهمیده بودم .

قبول کردم و جلو رفتم...رفتیم توی سالن... همه بچه ها جمع شده بودند...می دونستم که اگه بهش حمله کنم لهم میکنه...باید یه فکری می کردم...آره ابین بهترین راه بود... با دستم بهش اشاره دادم که تو مشتم لهت میکنم ...خندید...پام روی زمین کشیدم به نشانه اینکه زیر پام خوردت میکنم...باز هم خندید...دیگه عصبی شده بودم داد زدم هوی گنده یه چاق...عصبانی  شد و به سمتم دوید...خیلی ترسیده بودم ولی سره جام موندم ...وقتی که خوب بهم نزدیک شد صندلی رو برداشتم و کوبوندم روی سرش.

دیدم از سرو صورتش داره خون میاد...اما نمیتونستم بهش رحم کنم اگه بهش رحم میکردم نابود می شدم واسه همین محکم با پام کوبیدم توی سرش و مغزش رو پاشیدم رو زمین ... تمام بچه ها هورا کشیدن که یک هویی معاون 2 دبیرستان رو دیدم براش دست تکون دادم اما اون توجه نکرد ...تازه فهمیدم که اون نامرد هم با معاون1 همدست بوده.

از ترس صورتم خیس شده بود اما نه راه پس داشتم نه راه پیش محکم سره جام ایستادم.معاونمون پیرهنش رو در کند و انداخت کنار ...گردنش رو تکون دا و به سمت من حرکت...

ترسیده بودم و داشتم می لرزیدم که اولین مشت محکم رو کوبوند تو شکمم افتادم زمین بلند شدم و دویدم پشت نیمکت ها اون خون خوار پست دوید به سمتم ...یکی از بچه اومد طرفش و هولش داد ولی اون اهریمن رذل یک گاز محکم از گردن اون گرفت و اناختش رو زمین

زمین پر از خون شده بود و اون بچه بی گناه داشت تو خون خودش میغلتید...نمودنستم چی کار کنم ... یک هویی چشمم به یه شیئ براق افتاد رفتم جلو ...اون خنجر معاون 1 بود که از کنار جیبش زده بود بیرون

اون رو برداشتم ... داد بلندی کشیدم و با تمام سرعت به سمتش دویدم و خنجر محکم توی سینش کردم ... یک هویی نور خیره کننده ای همه جا رو گرفت و منو پرت کرد رو زمین اون معاون نامرد داشت آروم آروم می سوخت...آره من موفق شده بودم .
==================
نظر فرامش نشه