بزرگترین صادر کننده ویتامین D

با سلام:
خیلی خیلی ممنونم که شما اینهمه به مطالب من نظر میدین واقعا ممنونم...........بابا شما دست هرچی تنبل و گشاده از پشت بستین زورتون میاد یه نظر به من بدین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باز هم تشکر میکنم از شما که اینهمه به من لطف دارین.
در ضمن اهوازیها یکی از بچه های اهوازه که وبلاگ توپی داره و آدرسش رو هم دات کام کرده.
========================================================
چند روز پیش سر میز ناهار بودم و داشتم غذا می خوردم که یک هویی اخبار هواشناسی نظرمو به خودش جلب کرد :
اهواز 45 درجه...............برلین 7 درجه................ و یکی از کشورهای آمریکای شمالی که اسمشو فراموش کردم2درجه

موندم تو کف؟؟و از اونجایی که من پسری واقعا اهل تحقیقم پیگیر شدم که اینها اصلا آفتاب به عمرشون می بینن یا نه؟
 
طبق تحقیقاتی که من کردم ...که البته 10 دقیقه بیشتر طول نکشید... متوجه شدم که اونها قرصهای ویتامین D مصرف می کنند که بهش میگن قرص آفتاب و علتش اینکه آفتاب و ماهی منابع تولید و تشکیل ویتامین D در بدن هستند.

خوب اونا که سالی به 12 ماه ماهی نمی خورن پس مجبورند که از قرص آفتاب استفاده کنن.

در ذهن خودم سیر میکردم و در تخیلاتم ترمز دستی می کشیدو و بکسواد می کردم که یک لحظه به ذهنم رسید که ما اهوازیها روزی حداقل حداقل بین 1 الی ۵/۱ساعت از عصر بیرونیم و آفتاب 50 درجه هم به صورت عمودی مغز ما رو خشک میکنه و در ضمن هفته ای هم یه بار ماهی رو شاخمونه در نتیجه در بین تمام شهرهای دنیا رکورد اول رو در تولید ویتامین D داریم و پوز تمام کشورهای در جا به خاک می کشیم در نتیجه در طبقه بندی= نفر اولیم.

عصر دیروز بازتاب شدیدی مورد توجه افکار من شد:

 وزارت امور خارجه سه راه با بررسی تمام جوانب در پی آن آمد که مقدار زیادی ویتامین D به کشورهایی که از قرص آفتاب استفاده میکنند صادر نماید و این نقطه ای از قدرتنمایی دولت ایران است.

سخنگوی وزارت امور خارجه سه راه در پی بیانیه ای مقدار مخازن ویتامین D بچه های اهواز را 640.000.000 بشکه اعلام کرد که در صورت موافقت کشورهای مورد نظر به سرعت هر چه تمام تر صادر خواهد نمود.

وی در پاسخ به خبرنگاران در خصوص اینکه فواید اقتصادی آن برای اهواز چه خواهد بود سر خود را خواراند و گفت:به امید خدا اگر نتیجه مذاکرات مثبت و رضایت بخش باشد در ازای صادرات ویتامین D  لباس زیر (شرت - زیر پوش و........... ) وارد خواهیم کرد.

دولت های مورد نیاز هم از حل مشکل خودشون و مشکل شرت بچه های اهوازی ابراز خوشحالی کردند .

========================================================
 لطفا نظر فراموش نشه


                                                                                                                             

آقا بگو دیگه

با سلام:
این مطلب رو دیگه به صوردت داستان ننوشتم تقریبا مثل فیلمنامست .<لطفا نظر بدید تا در مطالب بعد استفاده کنم>


========================================================
ساعت فروشی:
-سلام
-سلام
-ببخشید آقا اون چند قیمته؟
-کدوم؟
_همون
_کدوم؟
-همون ساعته
-آقا جان همه اینها ساعته خوب
-همون یکی دیگه
-جانم کدوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-همون همون همون ........................
-آقا بگو دیگه
-همون ساعت طلاییه
-کدومشون؟؟؟؟؟
-همون که از همه کوچیک تره
-اوف ---الان میارم
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
تماس به 118 :
-الو
-بله
-سلام
-سلام
-خسته نباشید
-مرسی سلامت باشید بفرمایید
-ببخشید من شماره شرکت چیز رو می خواستم چیز.........................
-چی آقا
-اسمش چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-چی آقا
-ای خدا چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-آقا مزاحمید؟
-نه باور کنید
-پس چی؟؟؟؟؟؟؟
-اسمش رو فراموش کردم چیزه .............
-آقا بگو دیگه
-چیز ها هااا همین شرکت اقتصادی
-اسمش چیه
-چیزه
-چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-آها مهدیس.....شرکت اقتصادی مهدیس
-اوف---چند لحظه صبر کن
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
تماس به شرکت اقتصادی مهدیس:
-الو
-شرکت اقتصادی مهدیس بفرمایید
-سلام خسته نباشید
-مرسی
-قربان مثل اینکه شما چندتا چیز واگذار میکند
-چی
-همون چی بود؟؟؟؟؟
-آقا ما خیلی چیز واگذار میکنیم
_ای بابا نوک زبونم بود
-آقا قطع کنید مزاحم نشید
-نه من مزاحم نیستم
-پس چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
- اسمش یادم نمیاد چیزه...............
-چیه خونه ؟
-نه نه
-وام مسکن؟
-نه
-واحد تجاری؟
-نه
-پس چی
-چیز
-آقا بگو دیگه
-هاااا سهام شرکت
-اوف----بله
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
موبایل زنگ میزنه:
دیدیدیدین دیدیدیدین دیدیدیدیندین (زنگ موبایل نوکیا)
-بله بفرمایید
-الو سعید جان کجایی عزیزم؟
-بله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-چرا موبایلت آنتن نمیده؟
- شما ؟؟؟؟
-مسخره نکن .............ببین عزیزم مامانت اینا اومدن سریع بیا خونه سر راهت هم یه رب گوجه بخر
-الو
-الو....ببین مهتل نکنی هازشته !!!!!!!!!!!!
-خانم اشتباه گرفتین
-آقا بگو دیگه................خجالت هم خوب چزیه
_آخه!!!!!!!!!!!!!
_&^%^#$^@%&$%&^#&%^@^^% $ (به علت مسائل اخلاقی سانسور شد)
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
توی خیابون:
_سلام آقا
_سلام
_ببخشید آقا این کافی نت پارس کجاست؟
_همین خیابون چیز
_کدوم خیابون ؟
_چیز
_آقا بگو دیگه ........... اتوبوس رفت
_ها یاس ....خیابون یاس
_ممنون
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
از این آقا بگوها در یول روز زیاد می شنوم  اما یک جا هست که هیچ وقت این رو نمیشنوم:
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
_با سلام سیستم گویای بانک ملی لطفا شماره حساب خود را وارد کند
_چیزه ........ چی بود ............ چند بود؟ ........... چیزه
_دید دید دید دید ...........(زنگ مشغوای<نشانه قطع مکالمه>)

حکایت

با سلام:
بالاخره یک ویرایش جدید برای این وبلاگ زدیم تا ما هم مثل سایر وبلاگها بشیم.
========================================================
سالها پیش ابو چهار راه را در هوالی محل مان دیدم که همچون طاووس مست خرامان راه می رود. بدو گفتم بر خود چه کردی یا چهار راه گفت:نگویم تا حالت گرفته گردد. بر پس گردنش زدم و گفتم : دردت را بگو ! او ضایع شد و گفت:سه راها دیروز که از باد جوانی مغرور بودم و بر اقبال پدر را دیدم . بر من گفت:چهار راه چه کردی بر خود؟ گفتم:با معدل 10/0000001 دیپلم را گرفتم. گفت اکنون چه کنی ؟ گفتم هیچ
گفت:بیل توانی زدن
گفتم:نه
_آدامس توانی فروختن
_نه! حتی خود به تنهایی دستشویی نتوان رفتن.

پس به من کمی پول داد تا من به دانشگاه آزاد همی روم. من نیز به دانشگاه رفتم!!!!

مدیر از من پرسید:اعداد اول را میشناسی
گفتم:نه!
_نمودار y=lxlرا می شناسی؟
_نه!

پس بر گور بابای دالتون خندید و مرا در رشته کیمیا گری ثبت نام نمود.

من دیگر چها راه راندیدم تا زمانی که آوازه اش در تمام سرزمین ما پیچید. آن قدر معروف گشت که گفتند چهار راه مس را طلا می کند. (مس و طلا را در هم قاطی میکند)

روزی چهار راه به بازار مس گران رفت در بازار مس گری را دید بر وی گفت :می خواهی بر ثروتت بیفزایم ؟
مس گر به او خندید و گفت :ای پی پا پتی بد بخت تو را چه به لطف و عنایت تو اگر لطفی داشت بر خود می کردی.

شیخ ما عصبانی و غضبناک گشت پس بدو گفت:ای ابله ناچیز تو در برابر من هیچی اکنون هر آنچه داری از مس را تبدیل به آهن پاره میکنم.

در آنکه شیخ ما چنین کاری را نتوانست بکند شکی نیست.اما مریدان شیخ در مورد عاقبت شیخ نظرها دارند بدین شکل که میگویند که:
1.مس گر مسی داغ بر پشت و پهلوی شیخ کوبید و سپس آنقدر بر سر وی کوفت تا شیخ ما را بکشت.
2.مس گر شیخ را بر سر شمشیری داغ نشاند و شیخ آنقدر عجز و لابه کرد که مس گر دلش سوخت و سر از تن وی جدا کرد تا عذابش را بکاهد.
3.مس گر آنقدر بر شیخ خندید که شیخ ما خجل گشت و مرد.
و............................

اما گویند که پس از مرگ شیخ نوری بر آسمان بلند شد که بی شک نور وجود شیخ بوده است.

و بدین ترتیب دردانه علم و فن -نابغه کیمیا گری-(شیخ ابو چهار راه ناراضی)دنیا را بدرود گفت.
========================================================
 بر گرفته از کتاب تحفه السه راه نوشته:ابو سه راه
========================================================